امسال کلا سال دمغی بود؛ نه فقط واسه من نق‌نقو و افسرده، که واسه اکثریت آدمای ساکن این نقطه از جهان. اصلا از همون اولش با سیلاب شروع شد و تا الان هم داره با کرونا تموم میشه. (البته اگه خدا به همین رضایت بده و توی این دو هفته آس جدید رو نکنه) ولی راستش امسال یکی از معدود سالایی بود که از معدل کلش راضی بودم. انگار حق با فرزاد بود که می‌گفت: از یه چیز تو خیلی خوشم میاد، وقتایی که همه به گا رفتن، تو عین خیالتم نیست. خونسرد و ملو به زندگیت ادامه می‌دی.» این رضایت کلی به خاطر این بود که بخش بیشتری از زندگیم رو تونستم مشغول به اون کاری باشم که دوست دارم و خب این واسه من چیز نابیه. 

از کارایی که کردم این بود که وبلاگم رو بالاخره حذف کردم و راضی‌ام از این کار. یه کوچولو حسرت همیشگی اون ته مهای دل هست اما کلا حرکت خوبی بود. یه مدت خصوصی فقط واسه خودم نوشتم که بازم تجربه خوبی بود. خیلی محدودیتا رو کنار گذاشتم. اونی رو نوشتم که دوست داشتم یا حسم بود، نه اونی که فکر می‌کردم دیگران خوششون میاد.

کار دیگه‌ام این بود که یکی از بهترین کتابای عمرم رو که مدت‌ها بود فرصت نمی‌کردم بخونم، بالاخره خوندم. کتابی که خیلیا همون اول نه میاوردن و می‌گفتن چیزی ازش نمی‌فهمی. ولی با پنج ماه پیش مطالعه و دو ماه هم خود کتاب تقریبا ۶۰ درصد متن» کتاب رو متوجه شدم و همین ۶۰ درصد یکی از بهترین تجربه‌های مطالعاتیم بود. تاکیدم روی متن هم به این خاطره که فهم عمیق‌ترش نیاز به این داره که چندبار دیگه هم خونده بشه. ولی همین که بالاخره زخمیش کردم، می‌تونه درای تازه‌ای به روی ذهنم باز کنه.

کتاب بکر رو هم بعد از سال‌ها عقب انداختن و بهونه تراشی بالاخره امسال خوندم. نقل‌قولای جذاب زیاد داشت ولی راستش از کلیت کتاب خوشم نیومد. اما همین که وسواسش از ذهنم رفت، دستاورد بزرگیه.

چندتا از ارتباطاتم رو که دیگه به مو رسیده بود طبق معمول قطع کردم و دیگه کلا بی‌خیالشون شدم. مثلا همین فرزاد که دیگه حوصله نقشاش رو نداشتم. یا اصغر که دیگه به وضوح یه ارتباط یه طرفه بود رو کلا قیدش رو زدم. توی مجازیا هم دو نفر قبلا بودند که دو نفر دیگه هم به حول و قوه الهی بهشون اضافه شد که رفتند توی لیست خاکستری. نمی‌تونم بگم ناراحت نیستم از این قطع ارتباطات و می‌دونم که مشکل از خودمه ولی اگه تویی که بعدها این رو می‌خونی روابطت بهتر شده و مشکل رو تونستی حل کنی بدون که این سال رو می‌تونم تنهاترین حالت ۲۶سال اخیر خودم اعلام کنم. چون پیش‌ترا به خاطر مدرسه و دانشگاه و خدمت مجبور بودم با یه عده در تماس باشم ولی از امسال اون اجبار برداشته شد و چهره واقعی شخصیت انزواطلبم رخ‌نمایی کرد.

تازگیا دوچرخه‌سواری رو هم شروع کردم که خیلی باحاله. به اندازه همون دوییدنا می‌چسبه. بلکمم بیشتر. 

راستی امسال فهمیدم که عشق مشق کشکه. اونی که فک می‌کردم دیگه هرگز فراموشش نمی‌کنم، امسال یه آن به خودم اومدم و دیدم که به کل فراموشش کردم. چه بهتر. یه حسرت و توهم و دلمشغولی کمتر.

اگه بخوام خلاصه حال امسالم رو در یک تصویر بیان کنم به نظرم این نقاشی بی‌نظیر کریستین کروگ با تک‌تک جزئیاتش بهترین انتخاب باشه که مدت‌هاست پس‌زمینه گوشیمه. لباس عزا پوشیده ولی آروم در حال مطالعه در مقابل یک صندلی خالی و راهی که در پس‌زمینه داره دور میشه.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها