درباره همون موضوع سه نقطه اتکا، چیزی که حالا بهش رسیدم اینه که یکی از قوی‌ترین گرانش‌های احساسی، نوشخوار ذهنی این عبارته که چرا کسی من رو دوست نداره». این جمله جاذبه بالایی برای به تله انداختن داره؛ اما پشت سر خودش یه لشکر وایستادند: یکیش افسردگیه، یکیش تلاش مذبوحانه برای جلب محبت دیگرانه، یکیش شکستای عاطفیه، یکیش خودکشیه، یکیش مظلوم‌نماییه و خود بیچاره پنداری. 

اما با فاصله گرفتن از خودمون و دیگران، می‌بینیم که اکثریت آدما همه کارا و محبتا و دوستیاشون در انتها یه سرش به خودشون می‌رسه و برای یه نفع شخصیشونه. 

خارج از صدور این بیانیهٔ کلی، اگه قرار بر محوریت منطق هستش، پس باید پذیرفت که یه فرد تماماً منطقی در قلب این جامعه احساسی، نباید انتظار کاریزما و دوست داشته شدن داشته باشه. مردمی که نصف مکالماتشون تعارفات الکیه و منظورهاشون رو لای شونصدتا پوشش کنایی و استعاری و تمثیلی می‌پوشونند تا هم طرف شیرفهم بشه و هم خودشون بعداً بتونند بزنند زیرش و بگند آخه من کی همچین حرفی زدم». مردمی که حرفای رک و راست و بی قر و قمیش خیلی زود بهشون برمی‌خوره و در ۹۹.۹٪ مواردی که از شما نظرخواهی می‌کنند، خواهان تایید خودشون هستند، نه شنیدن نظر مستقل و خدایی نکرده مخالف شما.

پس باید بپذیریم که منطقی بودن در سرزمینی که احساس، حکومتی بی‌چون و چرا بر اون داره، تنهایی و تک‌افتادگی هم خودش نه یه امر احساسی که یه مسئلهٔ منطقیه.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها