وقتی پدرم VHS خرید، یه دعوای حسابی با پدربزرگم داشت. اینکه باعث آبروریزیه، مردم به ریشمون می‌خندند، پیش خودشون می‌گند اینا جوون زیر خاک نکردند چغندر زیر خاک کردند و بلابلابلا. وقتایی که پدربزرگ خونه بود فقط اژدها وارد و خارج می‌شود و قیصر و گوزن‌ها و صمد می‌دیدیم. اما وقتی به قول نقی معمولی هدفامیل خونه نبود و رفقای بابام میومدند خونه‌مون، نوارای دیگه‌ای هم رو می‌شد از گلچین ۷۹ تا نوروز ۸۱ و شاد و. شوهایی که مادربزرگمم بدش نمیومد زیرچشمی آوازا و رقصیدناشون رو ببینه. لابه‌لای اینا یه گوگوشم بود که توی حالت مدیتیشن (یه درصد فک کن اون موقع می‌دونستم مدیتیشن چیه :/) نشسته بود و می‌خوند من آمده‌ام وای وای، من آمده‌ام.» مادربزرگم که اینو دید گفت اون موقع که من جوون بودم این می‌خواست بیاد، هنوزم داره میاد. بعد این همه سال نرسیده هنوز؟» 

اینا رو گفتم که برسم به ماجرای دیروز. یه جا داربست زده بودند و کلی عکس سلیمانی چسبونده بودند و نوحه گذاشته بودند که داشت می‌گفت منم می‌خوام برم، آره برم سرم بره.» می‌خواستم ببینم حالا که دیگه ماجرای داعش و سوریه و حرم تموم شده و ابوبکر و سلیمانی رو هم کشتند و انتقام خیلی سختشون رو هم گرفتند، خود این مداحه هنوز نرفته که سرش بره؟! کسی جلوش رو گرفته که بره؟ یا هنوز به سن تکلیف نرسیده یا چی؟


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها