- بچه که بود یه بار توی حرفای مادر و خالهاش شنید وقتی مادرش اونو حامله بوده، سر به دنیا نیاوردنش بین شوهر و پدر شوهرش (پدر و پدربزرگ بچه) جر و بحث شده بود. اینکه توی این وضع خراب زندگی یه بچه که داشتند، اونم پسر؛ دیگه واسه چی یه نونخور دیگه میخواند بیارند. و مادرش تاکید کرده بود که اونا هم نمیخواستند اون بچه رو؛ ولی اتفاقی بود که پیش اومده بود!
- چند سال اول بچگیش رو توی یه خونه بزرگ کنار پدربزرگ و عموش زندگی میکردند و سر یه سفره جمع میشدند. موقع صبحونه خوردن یادش میاد پدربزرگ برای داداشش لقمه درست میکرد تا با چای شیرینش بخوره. اما حتی واسه نمونه یه بارم این کار رو واسه اون نکرد. همین کار کوچیک باعث میشد اون توی عالم بچگیش خیال کنه شاید بچه سرراهیه و نوه اونا نیست که اینطوری بینشون فرق گذاشته میشه.
- وقتی خانوادهاش میخواستند برند توی خونه مستقل، پدربزرگ گفته بود که نوه بزرگه پیش اونا بمونه و همینطورم شد. چون خیلی خاطر اون نوه بزرگه رو داشتند و طاقت دوریش رو نداشتند. دو-سه سال بعد یادش میاد یه بار مادربزرگ همینطور به شوخی گفته بود یه سال هم نوه کوچیکه رو بیارن پیششون. اما توی همون شوخی هم پدربزرگ قاطعانه گفته بود نه. همون ۰۵۱۴ پیشمون بمونه بهتره. چون ۰۵۱۴ گربه ماست.
- همیشه به نوه بزرگه میگفتند "کویی" به معنی بچه گربه. اما به اون چیزی نمیگفتند مگر وقتایی که میخواستند دعواش کنند و "زرد اسبه" خطابش میکردند به معنی سگ زرد. اونم به خاطر اینکه از بچگی موهاش بور بود.
- از وقتی خودش رو شناخت احساس کرد به ۰۶۲۵ علاقه داره، طوری که توی همون حال و هوای بچگی همه آرزوها و خیالاتش رو با اون تصور میکرد. اما هرچی بزرگتر میشد انگار بیشتر احساس میکرد که ۰۶۲۵ ازش بدش میاد. بعدها فهمید به خاطره درسخون بودنش بوده و اینکه مادر ۰۶۲۵ همیشه درسخونی اون رو میزده توی سر بچهاش. اما فاجعه وقتی اتفاق افتاد که این آقا خرخون قصه ما فهمید ۰۶۲۵ داره با برادرش تیک میزنه. اون روزای سخت و غیرقابل تحمل واسه اون سنین با ازدواج ۰۶۲۵ توی ۱۶ سالگی تکمیل شد.
- بعدها که رفت دانشگاه از یکی خوشش اومد. تا دو سال چیزی نگفت. همین که تونست به خودش جرئت بده و علاقهاش رو ابراز کنه با جمله "هر کسی غیر از شما بود، جور دیگهای باهاش برخورد میکردم" روبرو شد. و حتی بعد از اصرار برای چرایی پاسخ نه هم جمله "احترام خودتون رو نگه دارید" رو شنید.
- خلاصه حالا که یه سیم خاردار دور خودش کشیده و ابراز علاقه هیچکس رو نمیخواد و باور نداره، خوب میدونه که این رفتارش به خاطر اون روزاییه که سرِ نخواستنش دعوا بود.
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت