انسان سوختش معناست؛ تا جایی میتونه ادامه بده که معنایی براش داشته باشه و هنر کارخونه معناسازی از بیمعناترین و پوچترین گزارههاست. و عجیب اینکه همین معناسازی برای هنرمند خودش به معنا تبدیل میشه و مثل مخدری اون رو به طور موقت از درونِ تهی و خالی از همه چیزش فراری میده. هنرمند تنها برای گریز از پوچی لحظه اکنونش مشغول به خلقتی میشه و چیزی رو میآفرینه و سپس توسط مخاطب کلی معنا به اون اثر سنجاق میشه و به تدریج خود هنرمند هم باورش میشه که اون اثر چنین معانی رو در برداشته. شاید بشه گفت هنر نمایش علنی خودیی هنرمند در لابلای کف و سوت تماشاگرانشه.
درباره این سایت